سردار شهيد رضا نورمحمدى در سال 1337 در آبادان متولد شد و روحيه ظلمستيزى و دستگيرى از مظلومان او از كودكى بارز و برجسته بود. مثلا مدير مدرسه رضا دانشآموزى را به واسطه پوشيدن لباسهاى مندرس، جلوى بقيه كتك زده و از مدرسه اخراج مىكند. رضا او را تعقيب كرده تا منزل و وضع زندگى فقيرانه آنها را مىبيند با كمك بچهها يك دست لباس براى او خريده و مدير مدرسه رامجبور مىسازد جلوى همه از او عذرخواهى كرده لباسها را به عنوان جايزه به اين دانشآموز فقير بدهد. در دوران دبيرستان با آثار و نهضت امام خمينى آشنا شد و مبارزات خود را براى بيدارى ملت شروع نمود. تا آن جا كه موردتعقيب ساواك قرار گرفت و مجبور شد كتب خود را مخفى سازد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى اولين فتنهاى كه در خوزستان پديد آمد فتنه " خلق عرب" بود. شهيد نورمحمدى كه به قصد ادامه تحصيل عازم هند بود مبارزه را بر تحصيل مقدم شمرده همراه يك گروه 22 نفره مسلح شده به شادگان رفت و در حراست از منطقه و بازگرداندن آرامش به آن ايفاى نقش نمود. با آرامش اوضاع وارد يك شركت ساختمانى شده با توجه به رشتهاش به كارهاى برق ساختمانى پرداخت. در شركت نيز روحيه حمايت از مظلوم او سبب شد كه براى احقاق حقوق كارگران شبانهروز تلاش نمايد و به عنوان نماينده كارگران و شوراى اسلامى خرمشهر در كنگره تدوين قانون كار براى دو مرتبه انتخاب شود. همزمان با انتخاب دوماو براى كنگره، تجاوز رژيم بعث به ميهن آغاز شد و رضا براى دومين بار به عزم دفاع از انقلاب مسلح شد و تا پايان عمر گرانقدرش سلاح را بر زمين نگذاشت. اين سردار بزرگ در تمام عملياتهاى بزرگ و كوچك تا عمليات بدر شركت داشت واستراحت او صرفا در فواصل 15 بار مجروحيت او بود كه بر تخت بيمارستان خوابيده بود. يكى از اولين عملياتهايى كه سردار نور محمدى به عنوان فرمانده در آن شركت كرد آزادسازى "تپههاى مدن" در جبهه جنوب بود. براى فتح آن بارها رزمندگان حمله كرده و تلفات زيادى متحمل شده بودند. اين بار پرچم به دست كسى بود كه "او خدا و رسول را دوست داشت و خدا و رسول نيز او را دوست داشتند". شهيد نور محمدى پس از 40 روز مقاومت دليرانه تا سقوط خرمشهر با دلى پر خون و قلبى شكسته به آن سوى "پل نو" خرمشهر عقب نشينى كرد تا جلوى پيشروى دشمن را به سمت آبادان بگيرد. پس از آن به "ايستگاه هفت" آبادان رفته با شبيخونهاى فراوان جلوى عمليات عراق را كه قصد زدن پل روى "بهمن شير" را داشت گرفت. در ديماه 1359 به همراهى يك گروه هفت نفره به جزيره مينو رفت و عليرغم اينكه تقريبا تمامى جزيره به لحاظ شكسته شدن سدها زير آب رفته بود با مشقت تمام، خط پدافندى ايجاد كرد و ابتكار عمل را در جزيره مينو به دست گرفت و با اشرافيت بر جاده تداركاتى "فاو - بصره" آن را براى دشمن ناامن كرد. او كه در چالاكى و چابكى يك چريك تمام عيار بود معالوصف چند دوره آموزش پارتيزانى در تهران، بستان و شوش را نيز پشت سر گذاشت. در عمليات "طريقالقدس" با از جان گذشتگى و شهامت چندين تانك دشمن را منهدم و منطقه آزاد شده را تثبيت نمود. آن گاه با گروه جنگهاى نامنظم براى دفع حمله عراق به "دهلاويه" رفت و از صبح تا ظهر تعداد زيادى تانك و نفربرزرهى را كه در آن منطقه بودند به آتش كشيد. در اين عمليات او از ناحيه شكم و پا به شدت مجروح گرديد. پس از بهبود ، خانواده او كه به واسطه جنگ به نجفآباد مهاجرت كرده بودند از او خواستند به يارى آنان برود و او نيز در شركت ذوب آهن اصفهان استخدام گرديد و پس از سر و سامان دادن به وضع خانواده، به جايى كه هميشه در فكر و آرزويش بود رفت و در تاريخ 21/7/61 از طريق بسيج نجفآباد به جبهه اعزام شد. در عمليات محرم علاوه بر فرماندهى گردان، مسئوليت تيمهاى ويژه خنثى سازى كمين را نيز بر عهده گرفت و به لحاظ شايستگىهايش در جهت استحكام خطوط دفاعى، ماموريت سازماندهى گردان جديد و دفاع در برابر پاتكهاى دشمن نيز به او واگذار شد و سرافراز و سربلند از عهده آن بيرون آمد. سردار شهيد در عمليات والفجر مقدماتى چون مثل هميشه جلودار صف رزمندگان بود مجروح شد ولى باداشتن مسئوليت حساس حاضر نشد به عقب برگردد . پس از آن گردان خود را براى شركت در عمليات والفجر يك آماده كرد و با يورشى برقآسا خطوط دفاعى دشمن را در هم ريخت. آزادىسازى "تپه كينگ" در عمليات والفجر دو، از ديگر افتخارات اوست. در مرحله دوم اين عمليات مجددا مجروح گشت و پس از يك ماه درمان در نجفآباد به جبهه بازگشت و در عمليات والفجر چهار حماسههاى ديگرى خلق كرد. بعد از عمليات به جنوب رفته مسئوليت محور عملياتى را پذيرا شد. در جزاير مجنون طى عمليات خيبر فرماندهى و هدايت محور به عهده رضا بود و پس از آن كه جبهه از يك آرامش نسبى برخوردار شد به مداواى جراحتهاى خود پرداخت. در عمليات بدر از مرحله شناسايى تا مرحله عمل حاضر بود. در اين عمليات فرماندهى محور عملياتى بر عهده او بود و در مرحله دوم عمليات بدر پس از آن كه باآب دجله وضو ساخت به سالار خود حسين پيوست. سردار شهيد رضا نورمحمدى، عمرى را با پاكى و صداقت سپرى كرد. هيچگاه كارش را به ديگران واگذار نكرد. حتى براى شستن جورابش به مادرش اعتراض كرد. تمام ابتكار وخلاقيتش را براى پيشرفت جنگ و پيشبرد اهداف انقلاب به كار برد تا آنجا كه گاه قطعات سلاحهاى سنگين مثل تيربارها را خودش مىساخت و هزاران خاطره از او در خاطرهها باقى مانده است. همانگونه كه پاك زيست، پاك هم شهيد شد.